داسوی دانیا یعنی سلام، یعنی خداحافظ!
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
1
خواهم خواند
0
ناتاشا نشسته بود پشت پنجره. طره ای از موهای طلایی اش از گوشه پیشانی اش آویزان بود. آفتاب توی صورتش ریخته بود و چشمهایش را کمی آزار می داد. حیدر که رسیده بود، با خوشحالی بلند شده بود و برایش تکان داده بود...