آغاجی
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
با اینکه در خانه خان بابا هیچ زنی زندگی نمی کرد بازهم غولتشن ها هنگام ورود به آن یا الله می گفتند. همه می خواستند خان بابا فرصت پیدا کند تا پرده پستو را بیندازد. هیچ کس در این آبادی دوست نداشت با من چشم به چشم شود. حتی خود خان بابا هم به اکراه مرا نگاه می کرد. نمی دانم غولتشن ها صبح تا شب چه به گوشش می خواندند که روز به روز بیشتر با من غریبه می شد. در عوض با لهجه آن ها حرف می زد. همراهشان آفتاب و سایه می نشست و مثل آنها سعی می کرد مرا نادیده بگیرد.