گربه و پلنگ
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
در دهی، گربة زرنگ و چابکی زندگی می کرد. مردم ده از دزدی گربه به تنگ آمده بودند. او هر روز به یکی از خانه ها می رفت و غذای زن صاحب خانه را که در حال آشپزی بود، می دزدید. یکی از این روزها، گربه به خانه ای رفت و در یک حرکت غافلگیرانه مقداری از ماهی زن صاحب خانه را دزدید و خورد. بچه های زن، گربه را دنبال کردند و با سنگ و چوب او را کتک زدند. گربه خالة پلنگ بود. او با تن زخمی به بیشه رفت. پلنگ او را دید و ماجرا را پرسید. پلنگ نعره ای کشید و تمام پلنگ های بیابان را فراخواند. آنها دور هم جمع شدند و مشورت کردند و نقشه ای کشیدند تا انتقام خالة خود «گربه» را از آدمی زاد بگیرند. این کتاب برای گروه سنی «ب» به تصویر کشیده شده است.