کوچه بی انتها و شمشیر پرنده
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
1
خواهم خواند
0
توضیحات
در «کوچة بی انتها»، «امل» و «آرشام» طبق معمول با هم دعوا می کردند. امل برادرش، آرشام، را مقصر می دانست و می گفت دفتر خاطراتم را تو برداشتی. اما آرشام واقعا این کار را نکرده بود. او تا یکی دو سال قبل امل را با قایم کردن وسایل خصوصی اش اذیت می کرد، اما این بار واقعا کار او نبود. با پشتیبانی پدر و مادر از حرف امل، آرشام خانه را ترک کرد تا کمی قدم بزند و آرام شود. در راه بازگشت به خانه، سر راهش کوچه ای را دید که تا آن روز ندیده بود. وقتی وارد کوچه شد با آدم های عجیبی برخورد کرد که همگی او را تازه وارد صدا می زدند. می گفتند این کوچه بی انتهاست و هیچ کس نمی تواند از آن خارج شود. مجموعة حاضر حاوی 14 داستان کوتاه تحت برخی از این عناوین است: کوچة بی انتها؛ قصر زیبا؛ پیلتن؛ مرزهای طلایی؛ نامة ناشناس؛ شمشیر پرنده؛ و کاخ پژواک.