عزیزجان
در حال خواندن
0
خواندهام
1
خواهم خواند
0
توضیحات
وقتی یازده سالم بود، منو به مردی هفتاد ساله که زنش مرده بود، شوهردادن؛ به همین سادگی. نه کسی نظر منو پرسید، نه صلاحم رو در نظر گرفت. آقام کارگری ساده بود و درآمد کمی داشت. پس وقتی زن های محلی، منو برای اون پیرمرد پولدار در نظر گرفتند، نه نگفت... .