مسافران وایو
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
1
توضیحات
یک موج رنگین شاد از آسمان به سمت زمین سرازیر بود. باد تند تر وزید. شبح ارغوانی رنگی در حال شکل گرفتن بود. شبح واضح تر شد: ارابه ای با چندین اسب قرمز رنگ و موجودی ارغوانی با اندامی تنومند و عضلانی ورزیده که کلاهی به شکل مارپیچ و بلند به سر داشت. بهار از دیدن او یکه خورد و خود را به تابستان چسباند. موجودی عجیب در کنار آنها متوقف شد و باد فرونشست.او نیزه ی پیچ خورده ای را که در دست داشت به نشان احترام بالا برد. تابستان از جا تکان نخورد و خود را آماده رویارویی احتمالی کرد. حالت جدی و خشنی در چهره تازه وارد بود که او را در نگاه اول جنگجو نشان می داد، ولی وقتی افسار اسب هایش را روی لبه ی ارابه اش قرار داد و با صدایی پر صلابت درود فرستاد آنها آسوده شدند. صدا با لحن خاصی شروع به صحبت کرد: وایو فرشته باد ها... .