زمان از حرکت می ایستد

زمان از حرکت می ایستد

زمان از حرکت می ایستد

دونالد مارگولیس و 1 نفر دیگر
4.0
1 نفر |
0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

1

سارا: کشتار بی رحمانه ای بود. همه چی تیکه پاره شده بود از بدن آدمیزاد بگیر تا هرچی که اون جا بود. وحشتناک بود. زن ها توی اون همه جسد دنبال بچه هاشون می گشتن. شروع کردم به عکاسی. یه دفعه از توی اون همه دود و غبار یه زن که تموم تنش خونی بود اومد سمتم. پوستش سیاه شده بود، موهای سرش سوخته بودن؛ بوش رو می فهمیدم. لباس هاش، سوخته بودن و به تنش چسبیده بودن. داد می زد سرم: برو از این جا، برو. عکس نگیر. هلم می داد . دستش روی لنز بود و دوربینم رو هل می داد...