سیزدهمین قاصدک
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
در مجموعه ی حاضر، داستان هایی با تاثیرپذیری از زلزله ی بم به نگارش درآمده اند. برای نمونه در داستان "سیزدهمین قاصدک بی خبر" که به شیوه ی سوم شخص بازگو شده، دختری در انتظار گم شده اش به سر می برد، که صاحب چشم های میشی است به همین دلیل قاصدک ها را جمع می کند تا از گم شده ی خود خبری بگیرد. اما آن ها که محکوم به بی خبری هستند، زندانی قفس دختر می گردند. تا این که شمار آن ها به سیزده عدد می رسد. در این حال یکی از دوستان دختر، به او می گوید که خبر را باید از درون خودت بگیری و گم شده ی تو درون توست. به تصریح نویسنده "قاصدک ها باید خبر او را از درون او برایش بیاورند. شروع به خوردن قاصدک ها می کند. یک، دو، سه... سیزدهمین قاصدک را که می خورد چشم هایش را می بندد. یک جفت چشم میشی توی تاریکی دنیایش می درخشد. قلبش می زند و دلتنگی اش توی رگ هایش جاری می شود. می تواند از او خبری بگیرد و دیگر دلتنگ نباشد. همه ی قاصدک ها را بالا می آورد. دیگر قاصدک ها بی خبر نیستند. یک حس گرم، یک نشئگی آرام، زیر پوستش می دود. در خلسه ای شیرین فرو می رود. کنار پنجره ی اتاقش نشسته و قاصدک بالا می آورد. نمی داند سیزده سال است یا سیزده قرن و یا سیزده هزار قرن که قاصدک، استفراغ می کند و محکوم است که تا ابد، قاصدک استفراغ کند". برخی از داستان های این مجموعه عبارت اند از: عطر بهارنارنج، محبوبه ی شب، شقایق، امید، دخترک چشم آبی، و مامان.