قصه های الکی پلکی 2
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
1
توضیحات
آقا رجب همیشه فکر میکرد با آرزوهایش چه کار کند. تا اینکه یک روز همه آرزوهایش را ریخت تو گونی. بعد هم گونی را کول کرد و برد به آسیاب.توی آسیاب،آرزوهایش را آرد کرد.با آردشان،نان پخت،نان ها را مردم خوردند و همه شدند آقا رجب!