معرفی کتاب یادگاری آبا و اجدادی اثر سولماز خواجه وند

در حال خواندن
1
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
پشت در، ننه قمر ایستاده بود، تا تو رنگ را دید گفت: «ننه خواب بودی؟ باید ببخشید! خواب بد دیدم! خواب دیدم میخ آقا خدا بیامرزم رو از دیوار کنده اند!» تورنگ که هنوز قلبش تند تند می زد گفت: «میخ صحیح و سالم سرجاشه! حالا برو بذار بخوابم!» ننه قمر گفت: «نه ننه! باید با چشای خودم ببینم تا خیالم راحت شه! بعد رفت تو، میخش را روی دیوار دید و خداحافظی کرد و رفت. تورنگ هم هر کار کرد تا خود صبح خوابش نبرد.