به هادس خوش آمدید

به هادس خوش آمدید

به هادس خوش آمدید

بلقیس سلیمانی و 1 نفر دیگر
3.4
5 نفر |
0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

14

خواهم خواند

2

فضای خانه با آمد و رفت آدمها عوض می شد. وقتی روح ننه بیگم در خانه پرسه می زد و رودابه او را حاضر و ناظر می دید، جو خانه آرام و آنطور که رودابه درک می کرد سرشار از گذشته می شد، طوری که رودابه همان پر و پیمانی، همان سکون قدیمی، همان شکوه درونی و باستانی را دوباره حس می کرد. انگار همه اینها را ننه بیگم با خودش برده و دوباره آورده بود و از همه مهم تر تقدیر و همزمان با آن تسلیم چنان بال و پرش را بر خانه ی لطفعلی خان می گستراند که انگار همه در یک لازمانی بهشت وار می زیستند. رودابه در روزهایی که برای ننه بیگم قرآن می خواند و هنوز خانم پروین نیامده بود، در یک جنت پیشا دنیایی سیر می کرد. با ورود خانم پروین دوباره پا به این جهان گذاشته بود و جهان با ماهیتی تازه بر او ظهور کرده بود. انگار در یک لحظه دنیای ننه بیگم ناپدید شده بود و دنیای خانم پروین جانشین آن شده بود. در این دنیا همه چیز سبک و خالی از وقار بود. هیچ چیز و هیچ کس ماهیت ثابت و قابل درکی نداشت، و اشیا و آدمها متناسب با نقش شان عوض می شدند. -از متن کتاب-