تنبل پهلوان

تنبل پهلوان

تنبل پهلوان

محمدرضا شمس و 2 نفر دیگر
0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

0

حسنی چاق و مهربون، به همراه مادرش در دهی زندگی می کرد. او تنبل و بی کار بود و این، باعث غصة مادرش شده بود. روزی مادر او را به ترفندی از خانه بیرون انداخت تا دست از تنبلی بردارد. او خسته و گرسنه زیر درختی به خواب رفت. اما پشه ها شروع به نیش زدن او کردند. حسنی بیدار شد و هفت تا از آنها را کشت و دوباره به خواب رفت. او در خواب مدام از کشتن حرف می زد. حاکم و وزیر در حال عبور از آنجا، حسنی را دیدند و او را با خود به قصر بردند. او در قصر می خورد و می خوابید تا گنده تر و چاق تر شد و به عنوان پهلوان حسن شهرت پیدا کرد. روزی دشمن حمله کرد، اما سربازان دشمن با دیدن حسنی پهلوان پا به فرار گذاشتند. حاکم، خوشحال شد و تصمیم گرفت که به وسیلة حسنی تمام دشمنان را نابود کند و خود فرمانروای دنیا شود. حسنی که از این ماجرا آگاه شد با نقشه ای از قصر فرار کرد و به ده خود، پیش مادرش برگشت. او زندگی تازه ای را شروع کرد و دست از تنبلی برداشت. نمایش نامة حاضر، برای گروه سنی «ج» و «د» به نگارش درآمده است.