معرفی کتاب بوطیقای کلاسیک: بررسی تحلیلی - انتقادی نظریه شعر در منابع فلسفی از ترجمه ابوبشر متی بن یونس قنائی تا اثر حازم قرطاجنی اثر سیدمهدی زرقانی

بوطیقای کلاسیک: بررسی تحلیلی - انتقادی نظریه شعر در منابع فلسفی از ترجمه ابوبشر متی بن یونس قنائی تا اثر حازم قرطاجنی

بوطیقای کلاسیک: بررسی تحلیلی - انتقادی نظریه شعر در منابع فلسفی از ترجمه ابوبشر متی بن یونس قنائی تا اثر حازم قرطاجنی

5.0
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

0

ناشر
سخن
شابک
9789643725761
تعداد صفحات
360
تاریخ انتشار
1391/2/4

توضیحات

        موضوع کتاب حاضر، بررسی نظریات فیلسوفان دربارة شعر است. هدف کلّی تحقیق، تبیین بوطیقای فلسفی و نظریة شعری فلاسفه و نگاه انتقادی به آن است. زبان نگارش،  علمی و ساده است و کتاب در یازده فصل تدوین شده است. محاکمات، تخیل و موسیقی به عنوان اصول بوطیقای فلسفی در فصل های ابتدایی بررسی شده و نسبت شعر با صدق و کذب، تبیین کارکردهای مدنی شعر، نگاه به ساختار شعر و ژانرهای ادبی در ادامة پژوهش تحلیل شده است. در فصل پایانی، نظریات فلسفی تبیین و نقد شده و نویسنده با رویکردی انتقادی آن ها را بررسی کرده است. ویژگی شاخص کتاب، تازه بودن موضوع پژوهش است.
      

لیست‌های مرتبط به بوطیقای کلاسیک: بررسی تحلیلی - انتقادی نظریه شعر در منابع فلسفی از ترجمه ابوبشر متی بن یونس قنائی تا اثر حازم قرطاجنی

تکوین زبان فارسیرباعیات خیام و خیامانه های پارسیعرفان و رندی در شعر حافظ

پیشنهادی به دانشجوی ادبیات فارسی؛ مطالعاتی نظری

10 کتاب

چند نکته قبل از معرفی کتاب‌ها: ● مخاطب این پیام "دانشـ"ـجویان رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی هستند. دانشجویانی که با این رشته برخورد مستقیم داشته‌اند می‌توانند کمبودها و معضلاتش را درک کنند و آشنایی با مسائل نظری برای آن‌ها مفیدتر خواهد بود. کسانی هم که از رشتهٔ ادبیات دنبال «لذت» هستند نه «دانش»، اصلا این مسائل برایشان ایجاد نمی‌شود. ● کتاب‌ها به ترتیب مطالعه چیده شده‌اند، نه اهمیت. ● سعی کردم کتاب‌هایی را انتخاب کنم که معمولاً در صدر پیشنهادها نیستند و در سرفصل رشته هم جایی ندارند. ● تلاشم بر این بوده که از گروه‌های مختلف کتابی به‌عنوان نمونه آورده باشم؛ زبان‌شناس تاریخی، زبان‌شناس شناختی، ادیب، روشنفکر، فیلسوف، جامعه‌شناس و نظایر این‌ها. مقایسهٔ روش‌ها و مسائل این افراد موضوع جالبی است. ● مسئلهٔ من ادبیات "فارسی" است. قرار نیست با مطالعهٔ نظریاتی که مال فرهنگ و زبانی دیگر است دربارهٔ ادبیات خودمان نتیجه بگیریم. ● مهم نیست اگر بعضی فصول این کتاب‌ها را درست نفهمید. نفهمیدن هم خالی از فایده نیست. خودم یکی‌دوتا از این کتاب‌ها را با شکنجه تمام کردم؛ بعضی حرف‌ها را نمی‌فهمیدم، گاهی هم مطالب خیلی خشک بود. ● برای چندتا از این کتاب‌ها در همین بهخوان یادداشت معرفی نوشته‌ام، آن‌ها را هم می‌توانید ببینید. ● این سیر مطالعاتی چند هدف دارد؛ آشنایی با مسئله‌ها* و روش‌های مختلف در مطالعهٔ ادبیات فارسی (برای یادگیری به‌کار بستن روش درست برای هر مسئله)، بررسی مواجههٔ ادبیات ما با غرب از ابعاد گوناگون، درک چیستی و چرایی ادبیات و تکثر آن. "غایت" من هم چند چیز است؛ نشان دادن اینکه ادبیات صرفاً آن چیزی نیست که رشتهٔ دانشگاهی‌اش می‌گوید، نورافکن انداختن به بن‌بستی که رشته در آن به سر می‌برد و انداختن این فکر به سر که راهکار چیست؟ (هرچند این حرف‌ها خیلی از دهن من گنده‌تر بود، امیدوارم این فهرست کتاب اندکی از پسش بربیاید.) ● خودم دانشجوی کارشناسی‌ام و [اینجا و در این لحظه] ادعایی ندارم، من هم همکلاسی کوچکتر شما! فقط خواستم کتاب‌هایی که خودم به‌عنوان دانشجو خوانده‌ام و در شکل‌گیری ذهنیتم مؤثر بوده را هم‌رسانی کنم. *مسئله با موضوع فرق دارد. مسئله یعنی محل سؤال. سؤالات ممکن بی‌نهایتند، مهم این است که ما روی کدام سؤال دست می‌گذاریم. برای کتاب‌ها یکی‌یکی توضیح نوشته‌ام که محدودیت کاراکتر بهخوان مانع از درجش در اینجاست. در کانال تلگرامم می‌توانید بخوانید: https://t.me/Varedat_digar/874

44

یادداشت‌ها

          دیری‌ست که رغبتی برای خواندن متون نظم و نثر ندارم. در عوض، مشتاق مباحث نظری‌ام. برخلاف دیدگاهی که می‌گوید:«علیکم بالمتون لا بالحواشی!»، گمان می‌کنم باید برای خواندن متن ابتدا باید درک درستی از ادبیات و نظریه‌هایش داشت. چگونه وقتی هنوز تعریفی از شعر ندارم، به سراغ خواندنش بروم؟
کتاب بوطیقای کلاسیک تصور فلاسفهٔ اسلامی از شعر را توضیح می‌دهد؛ کسانی مثل فارابی، ابن‌سینا، ابن‌رشد، خواجه نصیر و دیگران. ناگزیر بحث کتاب بیشتر معطوف است به توسعهٔ نظریات یونانی‌(مشخصاً ارسطو) و تبیین شعر عربی‌. از ادبیات فارسی به ندرت اثری هست. البته فلسفه به کلیات می‌پردازد، یعنی از ادبیات بما هو ادبیات سخن می‌گوید، فارغ از عربی و یونانی و فارسی. این ویژگی باعث خشک شدن بحث هم شده؛ هیچ شعری در کتاب پیدا نمی‌کنید، فقط و فقط بحث نظری.
طولانی‌ترین فصل کتاب فصل محاکات بود. بعد از خواندن این فصل همچنان نمی‌توانم محاکات را برای دیگری به روشنی تعریف کنم. البته مشکل از کتاب نیست، شاید خود این مفهوم گنگ و پیچیده است. محاکات از نظر فلاسفه باید به ممکنات محدود باشد.(ص ۷۲) یادم به حکایت غضایری و عنصری افتاد؛ از سبک‌شناسی شعر دکتر شمیسا نقلش می‌کنم:
«غضایری رازی بر این بیت عنصری: 
هوا که بزم تو بیند برآیدش دندان
اجل که تیغ تو بیند بریزدش چنگال
انتقاد مضحکی دارد: 
مگر به شهر تو باشد، به شهر ما نبود
هوای با دندان و قضای با چنگال» 
بعضی مفاهیمی که در نقد ادبی جدید با آن‌ها روبه‌رو می‌شویم خیلی هم بکر نیست: 
- ابوالبرکات بغدادی از مفهومی مشابه استعارهٔ مرده سخن می‌گوید.(ص ۷٠)
- از مجموع نظرات اندیشمندان اسلامی می‌توان دریافت که آن‌ها فرم را از محتوا تفکیک می‌کردند و شعریت را وابسته به فرم می‌دانستند.
- آن‌ها دو ملاک برای استعاره وضع کرده بودند؛ اغراب و اعجاب. استاد زرقانی هوشمندانه این دو را به آشنایی‌زدایی و شگفتی‌سازی ترجمه می‌کند.(ص ۲٠۶)
- ابن‌طباطبا می‌گوید:«ضروری است نظام ابیات چنان باشد که اگر ابیات جابه‌جا شوند، ساختمان شعر دچار اختلال گردد.»(ص ۲۸٠) این تأکید بر محور عمودی از مباحث شعر معاصر هم هست. 
- وزنی را بازمی‌شناسند ویژهٔ نثر.(ص ۱۶۲) این می‌تواند مبنایی نظری برای شعر سپید فراهم کند.
- یکی از اساتید معاصر می‌گوید:«به اعتقاد من هیچ شعری نیست مگر اینکه در تحلیل نهایی یا هجو باشد یا مدح.» ابن‌رشد دقیقاً همین حرف را زده است.(ص ۲۸۶) 
- دیدگاهی در شعر وجود دارد که هر وزنی یک زمینهٔ عاطفی و معنایی دارد. من همیشه با این دید مشکل داشتم. در یک وزن واحد هم می‌توان مرثیه پیدا کرد هم حماسه هم طرب. این دیدگاه محصول سوءفهم فیلسوفان مسلمان از ارسطو است.(ص ۱۵۴)
به‌نظرم باید کتاب دیگری تألیف شود برای شناخت نظریهٔ شعر در نزد بلاغیون و ادبا. این گروه با فیلسوفان تفاوت‌های اساسی دارند. مثلاً از دید فلسفه استعاره شامل تشبیه بلیغ هم می‌شود. چون استعاره یعنی ادعای اینکه چیزی غیر از خودش است.(ص۱۹۸)
فلاسفه تنگ‌نظرانه به شعر می‌نگرند و برای شاعر شرط و شروط می‌گذارند. حال آنکه هنر قید و بند نمی‌پذیرد. رفتار و گفتار آن‌ها حاکی از این است که شعر و شاعری کسر شأن فضلاست.(جالب است که مولانا هم همین عقیده را داشت.) البته به این حساب نمی‌توان یکسره طردشان کرد. در روزگاری که شعر به موزون مقفا تعریف می‌شد، آن‌ها از محاکات و تخییل سخن می‌گفتند.
دو نکته هم دربارهٔ سبک استاد زرقانی بگویم و سخن کوتاه. یکی اینکه او در پیشانی هر فصل، متناسب با موضوع، بیت یا جملهٔ قصاری می‌نشاند و دیگر اینکه معمولاً با عینک ژانر به ادبیات می‌نگرد. امیدوارم به‌زودی کتاب‌های تاریخ ادبیاتش را نیز بخوانم.
        

7