جنگ دختر دستکش پوش با سرما
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
رودابه بر بام رفته انتظار یار می کشید که ناگهان پهلوانی درشت اندام و بلندقد را پایین کاخ دید. دلش از دیدارش شاد گشت. آرزوی دربرکشیدنش داشت... رودابه گیسوان بلند تافته شده از گرد سر رها کرده از بام سوی زمین فرو می گذرد. گیسوان تابدار وی از بام به زمین می رسد. پس به زال می گوید کمند گیسوان گرفته بر بالای بام بیا . آواز می دهد به بانگ بلند که این گیسوان را برای چنین روزی نگه داشته است.زال بوسه برگیسوان ماه می زند.