خاله چاقالو
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
موش کوچولو که از گربة شیطون می ترسید، در خانه پنهان شده بود. خالة آقا موشه تلفنی به او اطلاع داد که فردا به دیدنش می آید. گربه با آگاهی از ماجرا تصمیم گرفت که صبر کند و هر دو موش را با هم شکار کند. اما خالة چاقالو ـ خالة آقا موشه ـ چنان گربه را تنبیه کرد که هرگز فراموش نکند. این داستان تخیلی برای گروه سنی «ب» به چاپ رسیده است.