لنگه کفش خندید

لنگه کفش خندید

لنگه کفش خندید

0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

0

کفش های "سبا" هنگام راه رفتن پای او را گاز می گرفت، زیرا برایش تنگ شده بود، به همین دلیل مادر برای او یک جفت کفش تازه خرید. هنگامی که سبا کفش های تازه اش را به خانه آورد، یک جفت از کفش های قدیمی خود را درون سطل زباله انداخت و درحالی که می خواست جفت دیگر را نیز دور بی اندازد ناگهان لنگه کفش دوم کفش به صدا درآمد و گفت: "من هنوز به درد می خورم". و از آن پس "سبا" را با خود به یک سفر خیالی برد. پس از آن سبا لنگه کفش را شست و از آن به عنوان جاجورابی استفاده کرد. او برای یافتن لنگه ی دیگر کفش به حیاط رفت و دو پرنده را دید که از لنگه کفش به عنوان لانه استفاده می کردند. سبا از دیدن این منظره شاد شد و خیالش آسوده گشت.