در هزارتو
در حال خواندن
1
خواندهام
3
خواهم خواند
4
نسخههای دیگر
توضیحات
بیرون آسمان همان طور سفید دلگیر باقی می ماند. هنوز روشنایی روز باقی ست. خیابان خالی ست: آمد و شدی نیست، و عابری هم در پیاده رو نیست. برف می باریده؛ و هنوز آب نشده...درها بسته است. پنجره ها هیچ کس را نشان نمیدهد چه چسبیده به شیشه ها، چه حتی دورتر در وسط اتاق ها. تخت بودن این فضا، علاوه بر این، اشاره به این است که پشت این پنجره ها کسی نیست، پشت این درها، پشت ورودی این خانه ها، و کل این صحنه هم چنان خالی باقی می ماند: بدون هیچ مردی، زنی، یا حتی بچه ای.»الن روب- گری یه در ایران نام آشنایی ست، بیشتر برای علاقه مندان سینما به دلیل فیلمنامه سال گذشته در مارین باد. در هزار تو رمان غریبی ست. روب گری یه چنان توجه خواننده اش را به جزئیات (به ظاهر) بی ربط و پرشمار جلب میکند، و شاید پس از خواندن رمان، دیگر هیچ کس نتواند به شیوه معمول در زندگی هر روزه به جزئیات اطرافش بی توجه بماند: به نحوه قرار گرفتن یک لیوان روی میز، نقش ترکی روی سقف، و نوسان سایه ای روی دیوار از تاب خوردن چراغی در باد.
یادداشتها
1401/3/1
1