«ملینا» دختری شوخ طبع از یک خانواده مرفه است که پدرش علاوه بر حرفه پزشکی، در تجارت فرش نیز معروف است. او هیچ وقت مقام و ثروت خودش را به رخ دیگران نمی کشید و این خصوصیت مثبت اخلاقی اش باعث شده بود جایگاه ویژه ای را در میان دوستان و اقوام داشته باشد. «ملینا» از همان دوران کودکی اش به تمامی امکانات رفاهی مثل انواع اسباب بازی ها و تفریحات سرگرم کننده دسترسی داشت، و حتی همراه پدر و مادرش به زیارت خانه ی خدا نیز مشرف شده بود. تنها دوست صمیمی«ملینا» دختری باهوش به اسم«شقایق» است که به خاطر اختلافات دایمی پدر و مادرش، همیشه حسرت موقعیت«ملینا» را می خورد. این دوستان صمیمی دوران خوش نوجوانی را سپری می کنند که مادر«شقایق» با توافق همسرش از او جدا می شود. این موضوع افسردگی شدید«شقایق» را در پی دارد، «ملینا» برای خوشحالی و تغییر روحیه دوستش از هیچ تلاشی فروگذار نمی کند تا این که«شقایق» با بردار یکی از معلمان خصوصی اشان ازدواج می کند. هر چند که پذیرش جدایی از یک دوست و خواهر صمیمی برای«ملینا» خیلی سخت است. مدتی به همین منوال می گذارد تا این که جوانی از یک خانواده شایسته و متدین به خواستگاری«ملینا» می آید، و او بدین ترتیب زندگی مشترک خودش را با هزاران آرزوی کوچک و بزرگ در کنار«کامران» آغاز می کند؛ اما دست سرنوشت حادثه ای دل خراشی را برای«ملینا» رقم می زند و آن مرگ پدر و مادرش به همراه دو فرزند«ملینا» در یک حادثه رانندگی است.