آموزشگاه هما

آموزشگاه هما

آموزشگاه هما

شهریار زمانی و 1 نفر دیگر
0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

0

... دل کندن از محضر حافظ برایت خیلی سخت بود. دوست داشتی فارغ از هیاهوی اطرافیان می توانستی ساعت ها به ستون آرامگاه تکیه دهی و به سنگ مرمر روی قبر نگاه کنی. زیر این سنگ انسانی خفته است که با هر کلمه اش معجزه می کند و اول و آخر حرفش ترجمان عشق است. فردا، پس فردا از شیراز خواهی رفت و نمی دانی زمان دیدار مجدد چه وقتی باشد. اصلاً دیداری باشد یا نباشد. به بخت نامرادت لعنت می فرستی که بسیار کج مدار و بدپلشت است. سفر به شیراز تا این لحظه سراسر لطف و محبت بوده است، البته اگر همسفری با ایوبی را ندید بگیری. این سفر بهترین هدیه تولدت بود. لااقل پس از سی سال زندگی دانستی این شیفتگی و بی قراری که لحظه ای دست از سرت برنمی دارد، ریشه در ماه شهریور دارد. شهریور ماه؛ رنج، شکست، تلخی، حرمان و غربت را برایت به ارمغان آورده است. بی قراری مدام را از قلم انداختی؛ در وطنت، در تهران و در هیچ جا قرار و آرامش نداری و گمشده ات را نمی یابی. خدا کند پیش بینی فال بین شیرازی درست باشد و گمشده ات را در شیراز پیدا کنی. زنک سوادی نداشت، ولی روی دیوان حافظ فال می گرفت. حافظ هم که بیراه سخن نمی گوید...