معرفی کتاب قصه برگ ها اثر لئو بوسکالیا مترجم ابوالحسن ضیاءظریفی
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
«فردی» بزرگ و پهن شده و به شکل یک پنج ضلعی درآمده بود. او در بهار به صورت جوانه ای کوچک بر شاخه ای در بالای درختی بلند ظاهر و فردی به وسیلۀ هزاران برگ مثل خودش محاصره شده بود. در کنار فردی برگی بود به نام «آلفرد» و در کنار او «بن» قرار داشت و «کلار» برگ دوست داشتنی در بالای سر او بود. آن ها همه با هم بزرگ می شدند. آن ها آموخته بودند که چگونه با نسیم بهاری برقصند و در تابستان تنبلی کنند و چگونه خود را زیر باران های خنک شستشو دهند. اما «دانیل» بهترین دوست فردی بود. او بزرگ ترین برگ آن شاخه بود و این طور به نظر می رسید که زودتر از همه برگ ها آن جا بوده و به عقیدۀ فردی، دانیل از همه آن ها عاقل تر بود. این دانیل بود که به تمام سوالات فردی پاسخ می گفت. سوالاتی چون: آیا همه ما می میریم؟ وقتی که مردیم به کجا می رویم؟ و آیا ما با بهار بازمی گردیم؟ نویسنده در این داستان از تغییرات فردی و دوستانش در گذر فصل ها حکایت می کند و ضمن آن رابطۀ زندگی و مرگ را به تصویر می کشد.