یاد باد آن روزگاران ...
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
این کتاب ماجرای زندگی نوجوانی پانزده ساله است. «محمد» برای کسب استقلال، درس و مدرسه را رها می کند و به کار قفل و لولا مشغول می شود. چند سال می گذرد و او در این کار خبره می شود و برای خودش کار می کند. هنگام جنگ او را چند بار برای سربازی می گیرند، امّا فرار می کند. بعد از جنگ وقتی اوضاع را مساعد می بیند، برای سربازی ثبت نام می کند و به پادگان «عجب شیر» اعزام می شود، امّا به علّت تعداد بسیار سربازان از عجیب شیر به تهران نزد خانواده فرستاده می شود. او که اصرار دارد حتماً به سربازی برود با راهنمایی دوستش، «مهدی»، حروف چینی یاد می گیرد و در پادگان افسریه در دبیرخانه مشغول به خدمت می شود و در این میان، مادرش دختری به نام «نازنین» را برای ازدواج با او در نظر می گیرد. محمد هر روز ماجراهای جدید و هیجان انگیز را در پادگان و در خانواده تجربه می کند که او را برای رسیدن به آینده ای مطلوب هدایت می کند.