فراسوی فکر
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
«خدامراد» در ابتدای این رمان به صورت پیرمرد باغبان و گوشه گیری ظاهر شد که در خلوت باغی در حومه شهر فارغ از تمام آشفتگی های زندگی به خود مشغول بود و به دیگران کاری نداشت. اما بعدها دانشجویی جوان به نام «کیمیا» سر راه او قرار می گیرد و از او راه و نشان هوشمندتر شدن و نبوغ را می طلبد. خدامراد به سبک عرفای خاور به جای اینکه به او اندیشه جدیدی ارائه دهد، به اندیشنده و موتور تولید فکر او حمله می کند و تمام نظام تولید اندیشه او را زیر سؤال می برد. در مراحل اول به او نشان می دهد که نظام اندیشه انسان، نظام چندان قابل اعتمادی نیست و تمام مشکلات زندگی انسان ها به خاطر ذات ناتوانی همین نظام تفکری است و در مرحله بعد با کشاندن کیمیا به صحنه های واقعی زندگی به او نشان می دهد که همین نظام به ظاهر ناتوان مولد فکر در انسان، به خاطر اهمیتی که از سوی جامعه انسانی به آن داده شده، به طور ماهرانه، تمام تاروپود وجود انسان را دربرگرفته و اجازه نمی دهد که شخص به گونه ای دیگر (یا به قول خدامراد، راحت و آزاد مانند یک انسان) زندگی کند! در اواخر رمان، خدامراد تبدیل به یک راه حل عملی برای زندگی در عصر به ظاهر آشفته و پیچیده تکنولوژی ارتباطات و اطلاعات درآمد و او از قالب یک شخص، به صورت یک نگرش دیگرگونه به زندگی یا به عبارتی به شکل «یک شیوه جدید برخورد با زندگی» درآمد. شیوه ای که اساس آن تقویت اقتدار شخصی در وجود فرد و رساندن او به مرحله ای است که شخص توانایی «خود آ مراد شدن» یا گرفتن تمام مرادها و آرزوهای خود از درون خود برسد. در کتاب دوم از سری کتاب های «چهل دیدار خدامراد»، متوجه قدرت شگرفی که در ساکت سازی فکر و دل سپردن کامل به ضمیر ناخودآگاه وجود دارد می شوید و با خود برتر وجود خویش بیشتر آشنا می شوید.