کتاب حاضر، داستانی است که در آن به موضوع ازدواج و طلاق پرداخته می شود. در این داستان «شبنم» و «میهن» از دوستان قدیمی هستند که در یک مدرسه درس می خوانند و در یک محله زندگی می کردند. آن ها سال های کودکی خوب و خوشی را با هم داشتند. این دوستی آن ها تا سال های بعد هم ادامه داشت حتی بعدازاینکه «شبنم» ازدواج کرد. در داستان می خوانیم: ««مهین» با پدر و مادر و دو برادرش که از او کوچک تر بودن زندگی می کرد. زندگی آن ها معمولی و به قول معروف کارمندی بود، من هم با پدر و مادر و خواهر و برادرهایم زندگی معمولی و خوبی داشتم».