در امتداد سپیده

در امتداد سپیده

در امتداد سپیده

0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

0

در این داستان «شیرزاد»، مردی جوان که گویی عده ای قصد جانش را کرده اند خودش را به بساط دست فروشی پیرمردی به نام «ناظم آقا» می رساند، اما سعی می کند خودش را آرام نشان دهد. شیرزاد پس از کمی تأمل خودش را به کوچه شهید «میرقاسمی» می رساند و روی سکوی سنگی می نشیند. شیرزاد یک دفعه یاد خاطرات گذشته می کند؛ روزهایی که با «حسین معتمدی» لب خاکریز نشسته و سیگار می کشید. حسین پسر سربازی است که فوق العاده ی جنگی اش را هر ماه برای پدر و مادر پیرش می فرستاد... .