در این کتاب از مجموعه((کتاب های جمعه)) ترجمه سه داستان کوتاه برای نوجوانان به چاپ رسیده که عبارت اند از :((اعتراف/ لنگستون هیوز))، ((پنجره باز/ هکتور  هاگ مونرو(ساکی))) و ((پیرمردی با بال های شگفت انگیز/ گابریل گارسیا مارکز)) . داستان((اعتراف)) از زبان نوجوان صادقی روایت می شود که به همراه عده ای دیگر از  بچه های هم سن و سالش قرار است در مراسم با شکوه احیا در کلیسا اعتراف به گناه  کنند و پاک شوند .عمه پسرک به او گفته بود که در این مراسم وقتی از گناه پاک  شدی مسیح را در وجودت خواهی دید .پسرک به کلیسا می رود و مراسم آغاز می شود و  پس از قرائت سرودها و دعاهای مختلف، نوبت به اعتراف به گناهان می رسد .همه  افراد به محل مخصوص اعتراف می روند .مگر راوی داستان که به خاطر برداشت  معصومانه و کودکابه از عمه اش، هر چه منتظر می شود، مسیح را نمی بیند که به او  نزدیک شود .وی ناگزیر وانمود می کند که مسیح را دیده است ;پس از جای خود  بر می خیزد و به محل مخصوص اعترافات می رود و بدین ترتیب ....