کرانه ناپدید
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
فکر می کنم ماهی بیچاره چقدر سختش بوده کنده شود از جای به آن بزرگی که در آن به دنیا آمده است. یقین فکر می کرده دنیا جای قشنگی است و قرار است دم به دم قشنگ تر هم بشود وقتی باله به باله ی یک ماهی دیگر برقصد و همان آبی را بکشد توی آبشش های سوراخ سوراخش که دمی قبل، آن یکی ماهی از آبشش هایش رد کرده و با فشار داده بیرون. یقین حالا که تک و تنها افتاده اینجا لجش می گیرد که من دم به دم سرک می کشم تا ببینم تنهایی چطوری غلت می زند توی این تنگِ گرد.