تن سبز سلیمان
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
زن کاپشن صورتی گفت: «میری قبرستون؟ خوش به حالت». سلیمان بین حرف ها سر تکان داد. گام های بلند برداشت و از جاده به طرف فرعی رفت. به سینه اش چسبیده بودم.برگ هایم از بافت شل اش رد شده بود به تن اش رسیده بود. تن سلیمان سبز بود. صدای اوند کنده شده ام توی تن اش چرخ می خورد باد تند می آید. زن کاپشن صورتی موز را گذاشت توی کیفش، یک دست از کاپشن صورتی خوش بو درآمده است و وسط جاد? تنها هنوز جلوی هر ماشینی که راننده اش تنها نیست، تکان می خورد. زن کاپشن صورتی با ناز به ظرافت نازیخی می گوید: «آقا بجنورد؟»