روباه

روباه

روباه

0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

0

در این داستان "مارچ" و "بنفورد" دو دختر جوان هستند که به تنهایی در مزرعه ای زندگی می کنند و همه کارهای مردانه را نیز به تنهایی انجام می دهند. روباهی دایم به مرغ دانی شان دستبرد می زند و مارچ هر چه می کوشد نمی تواند او را شکار کند. یک روز غروب روباه، بی هراس، تا کنار مارچ می آید و چشم در چشم دختر جوان می دوزد و مارچ چنان محصور می شود که نمی تواند هیچ واکنشی نشان دهد. چند روز بعد از ماجرا، سربازی به منزل آنها پناه می آورد و قرار می شود مدتی نزدشان بماند. مارچ به عللی نا مشخص جوان تازه وارد را با روباه یکی می بیند. مرد غریبه به مارچ دل می بندد و از او درخواست ازدواج می کند. مارچ ابتدا مردد است؛ اما پس از چندی به رغم مخالفت های بنفورد پیشنهاد سرباز را می پذیرد؛ اما در غیبت مرد جوان، بنفورد نظر دوستش را عوض کرده مارچ با ارسال نامه ای به خواستگارش خبر می دهد که از ازدواج با او منصرف شده است. سرباز جوان به خوبی درک می کند که یگانه مانع خوشبختی اش بنفورد مریض احوال است و تصمیم می گیرد او را از سر راه بردارد.