دژخیم عاشق
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
شلاق چرمی سیاه زوزه کشان هوا را می شکافت و به شدت بر پشت لخت پیرمرد نگون بخت فرود می آمد، فریادهای دلخراش او سودی نداشت، پیرمرد به ستونی تکیه داده شده بود، دو مرد قوی هیکل از دو سو دست ها و بازوهای او را محکم گرفته بودند و روکو معاون ویلیام که در واقع بعد از او همه کاره ی دامداری ویلسام بود با شدت هرچه تمام تر شلاق را فرود می آورد.