معرفی کتاب گنجشک ها بی صدا می گریند اثر زینب بخشایش
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
4
خواهم خواند
0
توضیحات
گردنبند را از دست فؤاد می گیرد. پلاک آن یک پرنده از سنگ عقیق است.-گنجشکه؟فؤاد لبخندی می زند.-حالا چرا قرمز؟-چون قلب من تو سینه شه...صفورا بند چرمی آن را دور انگشتانش می پیچد و چشم هایش را می بندد. صدایی در سرش می پیچد: «یه گنجشک سرخ؛ گنجشکی که دلش پر از درده. یه آتیش بزرگ تو جونشه. منتظره تا سینه ش بشکافه و یه آتشفشان راه بیفته.»-و خودش این قدر مهربونه که وجودش یه دریاست. یه دریا مثل دریای سرخ... گرم ترین دریا که شورترین آب و زیباترین صخره ها رو داره. می بینی! یه عالمه دلیل هست برای سرخی این گنجشک و عاشقی من!
یادداشتها