در داستان «دو دانه» می خوانیم: دو دانه در هوای مساعد بهاری روی زمین افتادند. دانة اولی: دلم می خواهد پاهایم را به زمین فرو ببرم. روی پای خود بایستم، ببینم در تاریکی زمین چه خبر است، ریشه هایم را در این تاریکی پایین ببرم، رشد کنم، ساقه هایم از زمین سربرآورد، برگ درآورم، گل بدهم و برای خودم کسی شوم و کودکی نزدم بیاید و از دیدن من لذت ببرد و چیزی بیاموزد. دانة دومی گفت: نه نه، من خیلی می ترسم. شاید در آن تاریکی کرمی باشد که پایم را گاز بگیرد و ریشه ام را بخورد. دانة اول کار خود را شروع کرد. اما دانة دوم در همین فکرها غرق بود که یک مرغ خانگی او را برچید و به زندگی اش برای همیشه پایان داد. کتاب حاضر جلد اول از مجموعة «تربیت دل پذیر و دل تربیت پذیر چگونه تربیت کنیم؟» است. نگارنده در این مجموعه 50 داستان خواندنی را مطرح کرده است و بعد از هر داستان نیز پیام تربیتی مربوط به آن را گنجانده است. عنوان برخی دیگر از داستان های کتاب عبارت اند از: عقاب، کک ها، قفس موش ها، رشد، زندگی سنجاب و مرد ماهیگیر.