معرفی کتاب خانه سرد اثر سمیه ریاضی
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
آن روز به اصرار «بهروز» و «مازیار» قبول کردم موشک کاغذی شان را به سوی یکی از دختران کلاس پرتاب کنم. ولی متاسفانه موشک در بین راه تغییر مسیر داده و به سر دختر دیگری خورد. وقتی دختر به سوی ما برگشت فقط متوجۀ چشمان زیبایش شدم. نمی دانم چرا او را نمی شناختم. بهروز و مازیار برایم توضیح دادند که او «بهانه شکوری»، دختر استاد شکوری، است. از رفتار خودم خجالت می کشیدم. از آن روز به بعد تمام مدت تصویر چشمانش در جلوی چشمان من نقش می بست. وقتی برای عذرخواهی نزد او رفتم با سردی تمام گفت که دیگر هرگز مزاحمش نشوم. من تازه دریافتم که دلباختۀ او شده ام ولی او مرتب از من می گریخت. از سویی نمی توانستم ماجرای خود و احساسم را در خانه بازگو کنم. پدرم سرهنگ بازنشسته ای بود که برای خود قوانین خاصی داشت. هرگز اجازۀ صحبت کردن دربارۀ علایقمان را نداشتیم. تمام کارها زیر نظر او و به انتخاب او انجام می شد. تا این که پسرعمویم برخلاف نظر پدرم، نامزدی اش با دخترعمه ام را به هم زد و با دختری که به او علاقه داشت نامزد شد. به این ترتیب ماجراهای بسیاری رخ دادند که مسیر زندگی مرا تغییر دادند.