عشق: ترافیک کوچه ی بن بست
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
مردی که با یک دکتر روان شناس دوست شده، درمی یابد دکتر هم دچار بیماری روحی است؛ به قدری که چندین بار دست به خودکشی زده است. مرد که بارها وی را از مرگ نجات داده، آهسته آهسته با او صمیمی شده و از صحبت های دکتر درمی یابد که در کودکی یتیم شده و برحسب اتفاق با زنی آشنا گردیده است که قصد داشته تمامی هویت و حتی شخصیت و ماهیت وی را تغییر دهد. اما دکتر از دست وی نجات پیدا کرده و در آشنایی با زنی وکیل توانسته خود را بازیابد. او مدعی بوده که همان زن برای وی مدارک دروغین روان شناسی را جعل کرده است. دکتر در آخرین انتحار خویش موفق می شود، هم چنین مرد پس از مرگ او متوجه می شود بسیاری از سخنان وی دروغ بوده و آن زن به این گونه هرگز وجود نداشته است. مرد جسد دوست خویش را در گوشه ای از طبیعت به خاک سپرده و روی سنگ قبرش می نویسد: "عشق یعنی سکوت یک خیابان بلند". پنج سال بعد، مرد، به محل دفن دکتر بازمی گردد اما نشانی از قبر نیست. چند قدم بالاتر، کافه ای ساخته شده و سنگ قبر به عنوان وسیله ای تزیینی در آن جا قرار گرفته است.