قاضی عادل، چتر آفتابگیر، تله موش

قاضی عادل، چتر آفتابگیر، تله موش

قاضی عادل، چتر آفتابگیر، تله موش

عذرا جوزدانی و 7 نفر دیگر
0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

0

در این کتاب سه داستان می خوانید از ادبیات عامه جهاندر داستان اول، پادشاه الجزایر که گمان می کند در آن سرزمین کسی عادل تر از او نیست برای ملاقات با قاضی عادلی که به شهرت زیادی دست پیدا کرده، لباس بازرگانان را به تن می کند و راهی سفر می شود.در داستان دوم می خوانید که آگاتا حتی از دیدن تصویر خودش در حوض قصر فراری بود. آری او تنها بود؛ تنهاتر از کلاغ سیاهی که هر روز صبح روی درخت سرو بلند باغ می نشست. اما عصر یک روز گرم تابستان اتفاق عجیبی مسیر زندگی او را تغییر داد.در داستان سوم ماجرا از جایی شروع می شود که آقای پاتر کشاورز یک تله موش می خرد و موش بیچاره برای حل این مشکل سراغ اهالی مزرعه می رود، اما....یک گاز از داستان قاضی عادل:در همین هنگام صدای شیپور، ورود پادشاه را اعلام کرد. همه ی وزیران سر به زیر انداختند و در انتظار ورود او ایستادند. کمی بعد پادشاه روی تخت نشسته بود و با نگاهی نافذ وزیرانش را برانداز می کرد. نگرانی در چهره ی وزیران موج می زد.