زمین زیر پایم خالی است
در حال خواندن
0
خواندهام
1
خواهم خواند
0
توضیحات
مقنعه ام را سر کردم. مادر هنوز توی اتاقم بود و نگاهم می کرد. دلم می خواست با او دردل کنم اما فرصت نبود. فقط گفتم: «بچه ها مسخره ام می کنن، می گن هیکل و صدات پسرونه است!»
در حال خواندن
0
خواندهام
1
خواهم خواند
0
توضیحات
مقنعه ام را سر کردم. مادر هنوز توی اتاقم بود و نگاهم می کرد. دلم می خواست با او دردل کنم اما فرصت نبود. فقط گفتم: «بچه ها مسخره ام می کنن، می گن هیکل و صدات پسرونه است!»