در کتاب دو داستان کوتاه جمع آمده است .داستان نخست (صخره ناقوس) سرگذشت جوانی است به نام "اندرو "که ماموریت یافته برای دو شهر ساحلی "پرت " و "داندی "ناقوسی از "آمستردام "تهیه کند تا بدان وسیله دریانوردان  از خطر برخورد کشتی با آن صخره در امان باشند زیرا ناقوس به هنگام طوفانی شدن هوا و شدت باد به صدا درمی آید" .اندرو "بعد از آن که ناقوس را می خرد با دختری  آشنا می شود که سخت مجذوب او واقع شده است" .اندرو "بعد از آن که به کمک  اهالی ناقوس را در محل مورد نظر نصب می کند به دیار محبوب خود می شتابد تا از  پدرش خواستگاری نماید .پدر نیز در برابر خواسته "اندرو "به او می گوید که  باید دوازده هزار گیلدر پول داشته باشد تا با دخترش ازدواج کند ;پولی که به  نظر "اندرو "تنها از طریق فروش ناقوس ـ به بهای به خطر افتادن جان  دریانوردان ـ می تواند فراهم آید و ....