این مجموعه مشتمل است بر یک داستان روسی با عنوان "انتقام موحش" و نمایش نامه ای در یک پرده با نام "قماربازان". برای نمونه در "انتقام موحش"، پیرمرد معرکه گیری افسانه ای قدیمی را برای جمعیتی که به دور او حلقه زده اند، نقل می کند. افسانه بدین قرار است که دو برادر قزاق با نام های "ایوان" و "پترو" در زمان شاهزاده استپان زندگی می کردند. شاهنزاده از آن ها می خواهد تا یک پاشای ترک ـ که با شش سرباز کارآزموده ی گارد شاهی می توانست در برابر یک هنگ بجنگد ـ را دستگیر کنند. آن ها نیز تصمیم می گیرند تا خواسته ی شاهزاده را عملی کرده و اگر شاهزاده جایزه ای را برای هر یک در نظر گرفت، آن را به نسبت مساوی بین خود تقسیم کنند. در این درگیری ایوان، طناب را به گردن پاشا می اندازد و در نتیجه جایزه را بین خود و برادرش تقسیم می کند. اما برادر از این که این افتخار، نصیب او نشده بسیار ناراحت است تا این که یک شب به هنگام عبور از منطقه ای کوهستانی، ایوان، برادر هم رزمش را در پرتگاه هل می دهد. حتی به فرزند پترو نیز رحم نکرده و او را راهی ته دره می کند. ایوان نیز پس از سال ها زندگی می میرد. سپس خداوند، روح دو برادر را برای قضاوت نزد خود احضار می کند و از ایوان می خواهد که برای برادرش، مجازات مناسبی معین کند. در این حال ایوان می گوید: "خدایا کاری کن که اولادش هرگز روی خوش بختی نبیند، و آخرین خلفش، جنایت کاری باشد که هرگز نظیرش توی این دنیا نیامده باشد و اما این پتروی یهودا صفت نتواند از گورش بیرون بیاید و به این ترتیب، شکنجه اش از همه سخت تر باشد و کاری کن که جز این که خودش را گاز بگیرد و بجود، کاری از دستش برنیاید چون دردی از این سخت تر نیست که آدم آرزو کند انتقام بگیرد ولی نتواند".