داستان پسامدرنیستی
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
1
خواهم خواند
0
توضیحات
نویسنده پسامدرنیست نه پدران مدرنیست سده بیستمی و پدربزرگهای سده نوزدهمی خود را انکار میکند و نه دربست می پذیردشان و به راهشان میرود. او به دور از لغزیدن به درون چاله زودباوری و سادگی ادبی، صناعت ورزی تهی از ظرافت، پولدوستی بانکداران، ساده لوحی ساختگی یا واقعی، آرزومند دست یافتن به گونه ای داستان نویسی است که خواستهای آن از خواستهای یک اثر شگرف مدرنیستی متأخر مانند متنهایی برای هیچ از بکت مردمسالارانه تر است... رمان پسامدرنیستی آرمانی به سطحی فراتر از جدل میان واقعگرایی و ناواقعگرایی، شکلگرایی و محتواگرایی، هنرناب و هنر متعهد، داستان آبکی و داستان فاخر محفلی دامن میکشد... ...من دریافت و رفتار پسامدرنیستی را مانند دریافت و رفتار مردی می بینم که زنی بسیار فرهیخته را دوست دارد و می داند که نمی تواند به او بگوید : «من تورا دیوانه وار دوست دارم »، چون می داند که زن خود می داند و میداند که مرد هم می داند که این واژه ها را باربارا کارتلند(نویسنده ی پرکار آثار عامه پسند) نوشته است. اما راه حلی وجود دارد. مرد میتواند بگوید: «به قول باربارا کارتلند، من تو را دیوانه وار دوست دارم.» مرد به این شیوه، ضمن پرهیز از تظاهر به بی خبری و معصومیت و با تصریح این نکته که دیگر نمیتوان خواست خود را معصومانه بیان کرد، در واقع، میخواهد بگوید که زن را در روزگاری که معصومیت نابود شده است دوست دارد.