ادامه ی ماجرا ... آن سوی خیابان
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
باد غوغا میکرد و درختان چنار روستا را به این سو و آن سو می کشاند. سگ گالش ممد از روی بام طویله ی خیر الله به پایین جهید، گوشه ی دیوار مچاله شد و سرش را میان دو دستش پنهان کرد. سه مرد سیاه پوش از خانه ی کد خدا بیرون آمدند و پس از عبور از کوچه های تاریک روستا به خانه ی شیردل رسیدند.در زدند. شیردل که بیرون آمد، فانوسی به دستش دادند و او را در تاریکی شب و در میان هیاهوی باد و طوفان راهی امامزاده ی روستا کردند... .