دختر ترسا

دختر ترسا

دختر ترسا

پرویز حضرتی و 2 نفر دیگر
0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

0

شیخ صنعان در اوج بزرگی و کرامت خویش به نوعی نشانه برخورد کرده و درست هم زمان، رویایی عجیب او را به اندیشه وامی دارد. او در پی یافتن معنای رویا و نشانه با مریدان و شاگردان خویش قدم در راه گذاشته تا به وادی "روم" می رسد. در آن سرزمین با دیدن دختر ترسا دل به او سپرده و حاضر به بازگشت نمی شود. مریدان که به این باور رسیده اند شیخ، کافر و گمراه شده دست از وی کشیده و به موطن خویش بازمی گردند. تا روزی که موبد صادق شیخ از سفر بازآمد، و در آتش دیدار دوباره ی وی در سوز و گداز است و مریدان شرح ماوقع می گویند. مرید صادق بر آنان خشم آورده با عتاب می گوید که اگر شیخ کافر شد، زنار بست، خوک چراند، و می خورد باید با او هم چنان پابرجا می ماندید. چرا که او چیزی می داند و می بیند که شما نمی دانید و نمی بینید. درگیرودار همین سخنان است که دختر ترسا هم چون شخصی که در پی گمشده ای می گردد مست و حیران وارد شده و سراغ شیخ را می گیرد که شیخ فریفته ی وی نشد و با آخرین خواست وی گردن ننهاد، از دختر روی گرداند و گذشت. این نمایش نامه با نگاهی به داستان شیخ صنعان و دختر ترسا، سروده ی "عطار نیشابوری" در منطق الطیر" در سه پرده به رشته ی تحریر درآمده است.