هوس خوشبختی کرده ام
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
این غروب مثل سربازهای خاکی و خسته و خاکستری که از جنگ برمی گردند تهران را غبارآلود می کند خودم را با سرخوشی های یک سرباز به خانه آمده مشغول کردم فایده نداشت جنگ از دست های من بزرگ تر بود و اتفاق های بزرگ از قلبم بیرون می زد . صلح مثل یک دسته گل روی مزار تنهاست .