شیطان و آب سیاه

شیطان و آب سیاه

شیطان و آب سیاه

استورات تورتن و 1 نفر دیگر
0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

1

شابک
9786001827709
تعداد صفحات
520
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        آرنت هیز پس از اصابت سنگ به میان شانه‌اش از درد زوزه کشید. دومی از کنار گوشش سوت‌کشان رد شد، سومی به زانویش اصابت کرد و باعث شد سکندری بخورد. یکی از اوباش سنگدل همان‌طور که روی زمین به جست‌وجوی چیزی برای پرتاب کردن بود آرنت را به استهزا گرفت. مأموران شهر جلوِ صدها نفرشان را گرفته بودند و آن‌ها با لب‌های‌ تف‌آلودشان فریاد و فحاشی می‌کردند. چشمانشان از خباثت و بدجنسی تیره شده بود. سامی پیپس با حالتی مبهوت و شوکه روی زمین غبارآلود دست‌و‌پا می‌زد و التماس می‌‌کرد. غل‌و‌زنجیرش زیر نور خورشید می‌درخشید. «ای بابا پناه بگیر. اونا با تو کاری ندارن.» آرنت نسبت به مردان باتاویا دو برابر‌و‌نیم قد و هیکل داشت من‌جمله پیپس. با وجودی که خودش زندانی نبود، هیکل غول‌پیکرش را میان جمعیت و دوست ریزنقشش قرار داد و توجه‌شان را فقط به سکه‌ی نقره‌ای که داشت جلب کرد. قبل از این جریان به آن‌ها لقب خرس و گنجشک داده بودند. هرگز این القاب تا قبل از این آن‌قدر درست و واقعی به‌نظر نرسیده بود. پیپس از سیاه‌چال به بندرگاه منتقل شده بود جایی که کشتی منتظر انتقال او به آمستردام بود. چهار تفنگچی آن‌ها را همراهی می‌کردند، اما آن‌ها با حفظ فاصله مراقب بودند تا خودشان هدف قرار نگیرند.