ما و 23 داستان دیگر
در حال خواندن
0
خواندهام
2
خواهم خواند
0
توضیحات
باد پیچید به ماشین و عطر زن برخاست. مرد چشم بست. عطر زن غم داشت، خاطره داشت و شکل. شکل دریا؛ وقتی نرم و آرام ساحل را لیس بزند و آفتاب؛ وقتی زرد و تند بتابد و آسمان؛ وقتی صاف و بی لکه است. در همین بو، زن بود، لاغر بود. و زن- که لاغر بود- و جوان لود، موهاش تار تار، در چنگ باد؛ نشسته بود، بر ساحل نشسته بود، سرسنگ نشسته بود و موج به پاشنه ی پاش می کوبید و شن را می شست و موج، شن را که شسته بود، باز می نشاند روی پاش. لای انگشت های پاش.