ولگردی در ملکوت

ولگردی در ملکوت

ولگردی در ملکوت

4.0
1 نفر |
0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

0

سارتر با نگاهی سرد، از پشتقاب ته استکانی عینکش، سیمونرا نرم برانداز می کند و می گوید:-بله!درست است که من فیلسوفی بی خدا هستم، ولی بالاخره عقد و محضر و حلال و حرام سرم می شود!در سال 1931 به شخص ایشان پیشنهاد ازدواج دادم، ولی سیمون تقاضای مرا رد کرد و گفت که ازدواج را نهادی بورژوایی و دخالت ناموجه دولت در زندگی خصوصی شهروندان می داند.