پاریس برای یک نفر و چند داستان دیگر
در حال خواندن
1
خواندهام
38
خواهم خواند
6
نسخههای دیگر
نمایش همهتوضیحات
این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
نل، کیفش را کنار صندلی پلاستیکی ایستگاه قطار گذاشت و برای ۸۹ مرتبه به ساعتی که روی دیوار بود نگاه کرد. هر بار که در ورودی که به صورت اتوماتیک باز می شد، به طرف در برمی گشت و با نگاهش آن را دنبال می کرد. با باز شدن در خاطره ای که به نظر به شهر دیزنی می روند، وارد شدند. کودکانی پر سر و صدا و پدر و مادری که از فرط خستگی و بی خوابی روی پا بند نبودند، همراه با کالسکه بچه به طرف سالن انتظار ایستگاه می رفتند.
یادداشت ها