خاتون شهر شیشه ای

خاتون شهر شیشه ای

خاتون شهر شیشه ای

0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

0

«پارسا» فردی مذهبی، و فعال در امور واردات و صادرات ایران بود. او به دبی سفر کرده بود، اما به علت خیانت دوستش «بابک» ورشکسته شده بود. او در یک مهمانی که توسط دوستش «نیما» دعوت شده بود، با دختری به نام «پانیذ» آشنا شد. آن دو دلباختة هم شدند و بعد از حل مشکلات اقتصادی پارسا، با هم ازدواج کرده و به ایران برگشتند. زندگی عاشقانه و صمیمانة آنها مدت زیادی طول نکشید. «مسعود»، پسرعمة پارسا، که از نظر اخلاقی فاسد بود به مدت یک هفته در دبی با پانیذ دوست بود. اما فریب های او نتوانسته بود پانیذ را به انحراف بکشاند. افشای این راز باعث شد که برای مدت کوتاهی شک و بدگمانی بر زندگی پارسا و پانیذ سایه افکند و زندگی آنها را دچار آشفتگی کند.