معرفی کتاب حبیب و میرزا شیپور اثر مهدی میرکیایی

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
3
خواهم خواند
1
توضیحات
میرزا گفت:«قاجارها رحم ندارند،خودشان میگویند ما نسل چنپیزیم» حبیب گفت:«می روم خانه شاگردی توی خانه ی اصلان میرزا این جوری...» میرزا گفت:«اصلان میرزا میگذارد پسر امام وردی که کینه اش را به دل دارد،خانه شاگردش باشد؟» حبیب لب حوض نشست:«توی دلم را خالی نکن میرزا...بابام بی گناه است؛مادرم بی گناه بود.من دست رو دست بگذارم؟» چانه ی میرزا لرزید.صای بچه ها از کوچه می آمد: روغن سیری چار عباسی نون چارکی سه عباسی آدم مفلس چو منو وا می داره به نسناسی