تابوت خالی

تابوت خالی

تابوت خالی

0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

1

انتشارات آوند دانش منتشر میکند: گفتم:شما کی هستید راه افتادید دنبال من؟گفت:صادق هدایت درست رو به روم ایستاده بود و صاف زل زده بود تو چشام.صبح زود سوز سردی داشت.دست هایم را در جیب پالتوم فرو بردم و از کنارش رد شدم.سربالایی تند بود.نفس هام را به وضوح میشندم سایه کم رنگش روی دیوار پهلویی را میدیدم.خانه ام را هم بلد بود.می آمد دومتر پایین تر از در پارکینگ می ایستاد.نمیدانستم چرا عاشق من است. من که زن اثیری نبودم بلند و باریک مثل نی با چشم های سیاه و ابروهای به هم پیوسته و رنگ پریده و لب غنچه نیمه باز.دست نیافتنی و پر از ایهام.دختر زشت و زمختی بودم با چشم های وغ آبی و لپ های گلی و ابروهای بور که هرقدر برشان می داشتم ناظم مدرسه نمیفهمید و لب پهن و دندان های نامرتب که احتیاج به ارتودنسی داشت.