فریاد بی صدا
در حال خواندن
0
خواندهام
1
خواهم خواند
0
توضیحات
«آدینه» دختری زیبا بود که سیزده سال داشت. او پدر خود را در یک درگیری قومی از دست داده بود و مادرش نیز برای فرار از تهمت های اهالی، روستا را ترک کرده بود و فرزندان خود را از جمله آدینه را به مادربزرگ سپرده بود. آدینه شبی مورد تعرض «احمد» یکی از اهالی ده که فردی بی بندوبار بود قرار گرفت و مادربزرگ با مشاهدة این صحنه جان باخت. آدینه که تنها حامی خود را نیز از دست داد به ناچار با تصمیم کدخدا و اهالی روستا برای ازدواج با احمد رضایت داد. آدینه سال های سال به زندگی سرشار از نکبت و تحقیر و ضرب و شتم از طرف خانواده شوهرش تن در داد. اما بعد از به دنیا آوردن فرزند دوّم و مفقود شدن شوهرش برای پایان دادن به زندگی فلاکت بار خود تصمیم گرفت برای همیشه روستا را ترک کند و زندگی خود را تغییر دهد.