انتشارات ویدا منتشر کرد|:
گفت:بهش فکر کن،موچهر،من خودم هر چقدر فکر میکنم،نمی دونم چه کار باید بکنم.مثلا اگر زم بخوان بین جنگ و صلح رو یکی رو انتخاب کنم،باید کدوم یکی رو انتخاب کنم؟همه میگن صلح،صلح به خودم میگم باید داستانی پیدا کنم که درباره صلح باشه.تو داستانی بلد نیستی که درباره صلح باشه،نیما؟
زن؛آه ای روزهای روشن روزهای خوش گذشته،از همین می ترسیدم.اینک تنها نیستم در این سبزه زار کنار پسرم دراز کشیده ام کنار پسرم که خونش گرم است هنوز...